ترسیم حالات حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهادت پدر
ردّ خـونـابـۀ شـقُّ الـقـمـری میبـیـنـد بر جـبـینِ پـدر از خون اثری میبیند دخـتـری غـمـزده هـمراه برادرهایش بین بـسـتر پدر خـون جگـری میبیند چشم در چشم برادر که میاندازد، آه بین چـشمان ترش، چشم تری میبیند پـدرش را به خـدا میسپـرد وقتی که به تـن او رمـق مـخـتـصـری میبـیند با سراسیمگی از صبر سخن میگوید این زن صابره وقتـی شرری میبیند «سـالـهـا مـیگـذرد حـادثهها میآید» ناگهان بر سر یک نیزه سری میبیند حرص سوغات میافتد به دل یک لشکر دخـتـران را وسـط دردسـری میبـیند نه برادر به برش مانده نه مادر نه پدر پشت هر داغ، غـم بـیـشـتری میبـیند مادری میرسد از عرش و میان گودال تن غـارت شـدهای از پـسری میبـیند |